bosomدیکشنری انگلیسی به فارسیساحره، سینه، بغل، بر، پیش سینه، در اغوش حمل کردن، بااغوش باز پذیرفتن، دارای پستان شدن، عزیز کردن، رازی را در سینه نهفتن، خودمانی
بوزون اَبَرسنگینsuperheavy bosonواژههای مصوب فرهنگستانذرهای فرضی در نظریههای وحدت بزرگ که برای توجیه برهمکنش کوارکها و لپتونها در عالم آغازین در نظر گرفته میشود متـ . بوزون boson X X
بوزون بُرداری میانجیintermediate vector bosonواژههای مصوب فرهنگستانهریک از ذرههای W و Z با اسپین 1 که حامل نیروی ضعیفاند
bosomsدیکشنری انگلیسی به فارسیbosoms، سینه، بغل، بر، پیش سینه، در اغوش حمل کردن، بااغوش باز پذیرفتن، دارای پستان شدن، عزیز کردن، رازی را در سینه نهفتن
bosomsدیکشنری انگلیسی به فارسیbosoms، سینه، بغل، بر، پیش سینه، در اغوش حمل کردن، بااغوش باز پذیرفتن، دارای پستان شدن، عزیز کردن، رازی را در سینه نهفتن