آذرفزالغتنامه دهخداآذرفزا. [ ذَ ف َ ] (اِ مرکب ) آتش افروز. آذرفروز. آذرافزا. ظرفی سفالینه که مجاور آتش نیم افروخته نهند تیز کردن آنرا : نفس را بعذرم چو انگیز کردچو آذرفزا آتشم تی
گلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbitch, clutch, complaint, corner, drove, flock, grievance, grouse, grumble, herd, horde, knot, pack, place, plaint, reproach, spot, troop