bitدیکشنری انگلیسی به فارسیبیت، ذره، تکه، مته، قطعه، لقمه، سرمته، دهنه، لجام، پاره، ریزه، رقم دودویی، تیغه رنده، خرده
بیتافزاییbit stuffingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن بیت به قاب رقمی (digital frame) برای همزمانسازی و واپایش
بیتبَرداریbit strippingواژههای مصوب فرهنگستانروشی در همتافتگری آماری که در آن بیتهای آغاز و پایان مربوط به انتقال غیرهمزمان از جریان اطلاعات حذف و درنتیجه اطلاعات به شیوۀ انتقال همزمان پردازش میشود