ذبایحلغتنامه دهخداذبایح . [ ذَ ی ِ ] (ع اِ) ذبیحة. (دهار). || ذبایح ِ جن ؛ ذبیحه ها که عرب گاه ساختن خانه یا حفرچاهی میکردند تا بنا یا چاه از ضرر جن ایمن ماند.
ذباحلغتنامه دهخداذباح . [ ذَ ] (ع مص ) ذَبح ، در تمام معانی . || شکافتن . پاره کردن . || گلو بریدن . || خبه کردن و هلاک ساختن . || ذباح دَن ؛ سوراخ کردن خم . || ذبحت اللحیة فلان
ذباحلغتنامه دهخداذباح . [ ذُ / ذِ / ذُب ْ با ] (ع اِ) گیاهی است زهردار. || آزاری است در حلق . درد گلو. ذبحة، و آن بیماریی است صعب در گلو و حلق . درد گلو یا خون است که خناق پیدا