ذذانَ الجماعاتِ المتطرِّفةدیکشنری عربی به فارسیگروههاي تندرو را محکوم کرد , دسته هاي افراطي را سرزنش (محکوم) کرد
ذوذوائبلغتنامه دهخداذوذوائب . [ ذُ ءِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گیسووران . دنباله داران . ج ِ ذوذوابة. رجوع به ذوذوابة شود.
ذوذکرلغتنامه دهخداذوذکر. [ ذِ ] (ع ص مرکب ) نامی . نامور. بلندآوازه . صاحب صیت و شهرت یا افتخار. معروف . مشهور. سرشناس . ذَکُر. ذَکر. ذَکیر. ذِکّیر. و رجوع به ذوالذکر شود.