هموندگانassemblageواژههای مصوب فرهنگستان1. مجموعهای الگومند از زیرهموندگانها که نمایانگر فعالیتهای اجتماعی در یک جامعۀ باستانی است 2. مجموعهای از یافتههای همسان یا ناهمسان که با یکدیگر همبودی تنگ
assemblesدیکشنری انگلیسی به فارسیمونتاژ می کند، سوار کردن، جمع شدن، فراهم اوردن، همگذاردن، انباشتن، گرد اوردن، جفت کردن، گرد امدن، انجمن کردن، متراکم کردن
جلسهدیکشنری فارسی به انگلیسیassemblage, assembly, consistory, convention, gathering, in _, meeting, session, sitting
گردهماییدیکشنری فارسی به انگلیسیassemblage, colloquium, conference, congregation, congress, convention, convocation, coven, forum, gathering, huddle, meet, meeting, muster, parley, session, si