شستفرهنگ انتشارات معین(شَ) (اِ.) انگشت بزرگ و پهن دست یا پا، انگشت نر، انگشت ابهام . ؛~ کسی خبردار شدن ناگهان پی بردن ، به فراست دریافتن .
شستگویش اصفهانی تکیه ای: beššošt طاری: beššošt طامه ای: boyšošt طرقی: beššošt کشه ای: beššošt نطنزی: baššošt
شستکلغتنامه دهخداشستک . [ ش َ ت َ ] (اِ مصغر) (اصطلاح عامیانه ) آلت چرمین که مأبونان برای دفع حکه بکار برند.(غیاث اللغات ). مرکب از شست به معنی ابهام و «کاف » نسبت . به اصطلاح