amplitudeدیکشنری انگلیسی به فارسیدامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، فراوانی، درشتی، انباشتگی، فراخی، میدان، استعداد، فاصلهء زیاد، کمال، فضا داری
اعوجاج دامنهamplitude distortionواژههای مصوب فرهنگستانهر تغییر در تراز بسامدهای درون باند گذر مجرای ارتباطی
بازیابی دامنهamplitude recoveryواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای بازیافت دامنة ردّ لرزه یا رویداد بازتابی (reflection event)
بیهنجاری دامنهamplitude anomalyواژههای مصوب فرهنگستان1. افزایش یا کاهش محلی دامنة میدان پتانسیل براثر تغییر در توزیع مقادیر تباین پذیرفتاری یا چگالی مواد زیرسطحی 2. کاهش یا افزایش موضعی دامنة موج لرزهای بازتابی
بزرگیدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, bigness, dignity, extent, greatness, hugeness, immensity, largeness, magnitude, mass
پریدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, fairy, fay, fullness, hobgoblin, nymph, pixie, pixy, plenitude, plumy, repletion, satiety, spirit, sprite
فراخیدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, breadth, capaciousness, expansion, roominess, spaciousness, width