alternateدیکشنری انگلیسی به فارسیمتناوب، عوض و بدل، متناوب کردن، متناوب بودن، بنوبت انجام دادن، یک درمیان امدن، متبادل، یک درمیان
آزمون غوطهوری متناوبalternate immersion testواژههای مصوب فرهنگستانآزمایشی که در آن ماده بهطور متناوب و گاه به مدت نسبتاً طولانی در محیط خورنده قرار میگیرد
باردهی متناوبalternate bearingواژههای مصوب فرهنگستانگلدهی یا باردهی سنگین و سبک متناوب، در سالهای پیدرپی، که در برخی از درختان میوه مشاهده میشود
برش نواری متناوبalternate strip cuttingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برش نواری که در آن درختان به شکل نوارهایی با عرض مشخص و بهصورت متناوب بریده میشوند
برش یکسرۀ نواری متناوبalternate strip clear cuttingواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن تمامی درختان جنگلی بهصورت نوارهای یکدرمیان برداشت میشوند
برگهای متناوبalternate leavesواژههای مصوب فرهنگستانبرگهایی که شیوۀ قرار گرفتن آنها بر روی ساقه به نحوی است که هر دو برگ پشتسرهم بر روی یک خط مستقیم نیستند