allدیکشنری انگلیسی به فارسیهمه، همگی، تماما، یکسره، داروندار، کلیه، جمیع، تمام، همه چیز، هر گونه، بسیار
شمملغتنامه دهخداشمم . [ ش َ م َ / ش ُ م َ ] (اِ) کفش روستایی . (ناظم الاطباء). پای افزاری است که آنرا به آذربایجان بسیار دارند و آن یکتا چرم بود و رشته دراز بدو برکشند بیشتر مس
شمملغتنامه دهخداشمم . [ش ُ م َ ] (اِ) فرار. گریز. هزیمت . || میل و رغبت به فرار. (ناظم الاطباء). || دوری ونفرت . (فرهنگ اوبهی ). دوری و بعد. (ناظم الاطباء).
شمملغتنامه دهخداشمم . [ ش َ م َ ] (ع اِ) بلندی کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بلندی نای بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خوبی و
وشممونتنلغتنامه دهخداوشممونتن . [ وَ م َ مو ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند به معنی شنیدن وگوش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
چشم مورلغتنامه دهخداچشم مور. [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم موری و سر موری . اشیاء خرد و ریزه . (آنندراج ). || کاغذ و جز آن که برآن افشان بسیار خرد و ریزه کرده باشن
چشم موریلغتنامه دهخداچشم موری . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم مور و سر موری . اشیاء خرد و ریزه . چیز قیمه قیمه شده . (آنندراج ). رجوع به چشم مور شود.
شموملغتنامه دهخداشموم . [ ش َ ] (ع ص ) خوشبو. معطر. بوی خوشدار. (ناظم الاطباء). سخت خوشبو و معطر. (از اقرب الموارد). || آنچه بوییدنی است از گل و سپرغم و مانند آن . بوییدنی . ج ،