alertدیکشنری انگلیسی به فارسیهشدار، اعلام خطر، اژیر هوایی، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن، هوشیار، مواظب، متوجه، زیرک، گوش بزنگ، محتاط
هشدار 1alert serviceواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که با صدای زنگ تلفن در وقت مقرر و ازپیشتنظیمشده به مشترک هشدار میدهد