شتالغتنامه دهخداشتا. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) جای درشت .(از منتهی الارب ). موضع خشن . (از اقرب الموارد). || صدر وادی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
شتالغتنامه دهخداشتا. [ ش ِ ] (اِ) ناشتا و ناهار. (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). ناهار و ناشتا را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : لقمه ٔ نان خویشتن نخوردگر دو هفته همین شتا باشد
شتالغتنامه دهخداشتا. [ ش ِ ] (ع اِ) قحط. (اقرب الموارد). || زمستان : تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیعنه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست . فرخی .برفروزآتش برزین که در این فصل
گشتافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبهشت؛ جنت: ◻︎ ز آنکه گشتای خوبکاران راست / جمله عقبی حلالخواران راست (سنائی: لغتنامه: گشتا).
کشتالغتنامه دهخداکشتا. [ ک ِ ] (ص )خشک . کِشتَه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کشته شود.- پنیر کشتا ؛ پنیری چرب که آن را به قالبهای بزرگ در مازندران خشک کنند و سپس بکار برند. (یادد
کشتاولغتنامه دهخداکشتاو. [ ک َ ] (اِ) رقت و آن مغموم به غم مردم بودن و به قدر حال در خیر و صلاح آن کوشیدن باشد. (برهان ). شفقت و مهربانی و دلسوزی . (از ناظم الاطباء). || تعزیت و