شهلهلغتنامه دهخداشهله . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (از ع ، ص ) پیرزن . (غیاث ). عجوز. سخت پیر. (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) میش چشمی . سیاهی و کبودی یا سرخی در سیاهی چشم . (یادداشت مؤلف
شوهلهلغتنامه دهخداشوهله . [ هَِ ل َ ] (اِخ ) یا سوهلی . حسام الدین . از ترکان اقسری از توابع سلجوقیان و حاکم آن دیار و بعضی ازنواحی خوزستان بوده است . (از تاریخ گزیده ص 548).