شانیلغتنامه دهخداشانی . (ص نسبی ) منسوب به شان است که صورتی از شأن باشد بمعنی مرتبه و قدر. (فرهنگ نظام ).
شانیلغتنامه دهخداشانی ٔ. [ ن ِءْ ] (ع ص ) بغض کننده و برخی گویند بغض آمیخته با دشمنی و کج خلقی باشد. (از اقرب الموارد). بغض دارنده در حق کسی . (فرهنگ نظام ). دشمن . دشمن دارنده
شانیلغتنامه دهخداشانی . (اِ) مخفف شیانی . (فرهنگ رشیدی ). زر و درم ده هفت را گویند. و آن در قدیم رایج بوده است . (برهان قاطع). درم ده هفت باشدو آن را شیانی نیز گویند. (فرهنگ جها
شانیلغتنامه دهخداشانی . (اِ) نوعی کشتی دیرینه است که با بادبان و هم پارو حرکت میکرده است . (از دزی ج 1 ص 717). شانی . شینی محتملاً مصحف و یا تحریری از «شنی » باشد و آن نوعی از ک
جوشانیلغتنامه دهخداجوشانی . (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است . 216 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن نخود، بادام ، غلات ، کرچک
کشانیلغتنامه دهخداکشانی . [ ک َ / ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کشان یا کشانیه و آن شهری بوده است از بلاد سغد سمرقند و در شمال وادی سند قرار داشته و میان آن و سمرقند دوازده فرسنگ بوده
کوشانیلغتنامه دهخداکوشانی . (اِخ ) نام یکی از متکلمین مجبره و او را با صالحی مناظراتی بوده و کتاب خلق الافلاک و کتاب الرؤیه از اوست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).