شالالغتنامه دهخداشالا. (اِخ )دهی است از دیههای اطراف هزارجریب مازندران . (از سفرنامه ٔ رابینو ص 133 انگلیسی و 166 ترجمه ٔ فارسی ).
شالاپ شلوپلغتنامه دهخداشالاپ شلوپ . [ ش ُ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت آواز حرکات پای و دست و جامه ٔ آدمی در آب . (یادداشت مؤلف ). شلب شلوب هم درتداول عامه بکار میرود. رجوع به ترکیب مزبور
شالازلغتنامه دهخداشالاز. (فرانسوی ،اِ) نام محلی که دسته چوبی و آبکشی بدنه ٔ درخت در زیر نوسل منشعب میگردد. و آن خالاز نامیده میشود. (از گیاه شناسی ثابتی ص 473).
شالامارلغتنامه دهخداشالامار. (اِخ ) حصار... نام حصاری بوده است در هند غربی . (مجمل التواریخ گلستانه ص 88).