ageدیکشنری انگلیسی به فارسیسن، عصر، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد، پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخوردهشدن
عصرageواژههای مصوب فرهنگستان[باستانشناسی] دورهای خاص در تطور فرهنگی انسان که با دستیابی او به فنّاوری ویژهای مشخص میشود [زمینشناسی، ژئوفیزیک] کوچکترین واحد زمینگاهشناختی
شلثلغتنامه دهخداشلث . [ ش َ ] (ع اِ) نوعی از جو (غله ) و به تاء آخر نیز استعمال دارد. (از اقرب الموارد). رجوع به جو شود.