شبارقلغتنامه دهخداشبارق . [ ش َ رِ ] (ع اِ)قطعه ها. پاره ها. (از اقرب الموارد). || گوشتهای پخته ٔ گوناگون . (از متن اللغة). || پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شده باشد. و این کلمه معرب
شبارقلغتنامه دهخداشبارق . [ش ُ رِ ] (ع اِ) فارسی زبان آن را بیشباره خواند: و لَحم شبارق ؛ پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شود. گویند این کلمه معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 204). پاره
شارقلغتنامه دهخداشارق . [ رِ ] (اِخ ) نام بتی در جاهلیت . (منتهی الارب ). اسم صنم فی الجاهلیة. (اقرب الموارد).
شارقلغتنامه دهخداشارق . [ رِ ] (ع اِ) آفتاب . (دهار) (غیاث ). آفتاب وقتی که برآید. (منتهی الارب ). الشمس حین تشرق . و قولهم «لااکلمک ما ذرّ شارق »، ای ما طلع قرن الشمس . (اقرب ا
شارقلغتنامه دهخداشارق . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از شرق و شروق . طالع. برآینده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). روشن . تابان . (غیاث ) : تا صبح صادق از افق باختر شارق گردد. (س
شابرقانلغتنامه دهخداشابرقان . [ ب ُ ] (اِخ ) نام کتابی است از مانی . (ابن الندیم ). رجوع به شاپورگان شود.