شثلغتنامه دهخداشث . [ ش َث ث ] (ع اِ) گیاهی است خوشبوی و تلخ مزه که دباغت کنند به وی . (منتهی الارب ). درختی چون درخت کوچک سیب خوشبوی و تلخ مزه که در بلاد مغول روید و با برگ آ
شثولةلغتنامه دهخداشثولة. [ ش ُ ل َ ] (ع مص ) شثل . درشت گردیدن و ستبر شدن انگشتان . (از اقرب الموارد). رجوع به شثل شود.
شثونهلغتنامه دهخداشثونه . [ ش ُ ن َ ] (ع مص ) شثن .درشت گردیدن دست . (منتهی الارب ). رجوع به شثن شود.
شثللغتنامه دهخداشثل . [ ش َ ث َ ] (ع مص ) سطبر گردیدن انگشتان کسی و درشت شدن آنها. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
شثلةلغتنامه دهخداشثلة. [ ش َ ل َ ] (ع ص ) پای ستبرکه گوشت آن بر روی هم انباشته است . (از ذیل اقرب الموارد). || انگشتی درشت . (مهذب الاسماء).