adoptدیکشنری انگلیسی به فارسیاتخاذ کردن، قبول کردن، اقتباس کردن، تعمید دادن، نام گذاردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن، فرا گرفتن
adaptدیکشنری انگلیسی به فارسیانطباق، وفق دادن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن
عضوبلغتنامه دهخداعضوب . [ ع ُ ] (ع مص ) چرب زبان گردیدن . (از منتهی الارب ). عضب شدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به عضب شود. || تیز گشتن شمشیر. (از منتهی الارب ).
adoptionsدیکشنری انگلیسی به فارسیتصدیقات، اتخاذ، اقتباس، قبول، اختیار، قبول به فرزندی، فرزند خوا ندگی
انتخاب کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadopt, appoint, choose, constitute, opt, pick, return, select, tag, take
adoptionsدیکشنری انگلیسی به فارسیتصدیقات، اتخاذ، اقتباس، قبول، اختیار، قبول به فرزندی، فرزند خوا ندگی