administrationsدیکشنری انگلیسی به فارسیادارات، حکومت، اجرا، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرمداری، تقسیمات جزء وزارتخانهها در شهرها
administrationدیکشنری انگلیسی به فارسیمدیریت، حکومت، اجرا، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرمداری، تقسیمات جزء وزارتخانهها در شهرها
ادارة امورadministration 2واژههای مصوب فرهنگستانفعالیتهای مربوط به برنامهریزی و سازماندهی و اجرا متـ . اداره
ادارهدیکشنری فارسی به انگلیسیadministration, conduct, department, direction, government, office, workplace, management