شیاعلغتنامه دهخداشیاع . (ع مص ) شاع . شیع. شیوع . مشایع. شیعوعة. شیعان . آشکارا و فاش شدن خبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- به حد شیاع رسیدن ؛ همه کس از آن با خبر شدن .||
شیاعلغتنامه دهخداشیاع . [ ش َ / شیا ] (ع اِ) هیزم ریزه که بدان آتش افروزند. || نای شبان یا بانگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || خوانندگان یا خوانندگان رمه ٔ
شیاعلغتنامه دهخداشیاع . [ ش َ / شیا ] (ع مص ) فخر کردن بکثرت زن بارگی و جماع . شاید تصحیف سیاع باشد. (از ذیل اقرب الموارد، از لسان العرب ). || آنچه کمال یا زیادتی چیزی بدان باشد