adheringدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، چسبیدن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن، متفق بودن، جور بودن، بهم چسبیده بودن
نقطۀ چسبیدهadherent point, point of adherenceواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای برای مجموعهای در فضای توپولوژیکی، که هر همسایگی آن شامل نقطهای از آن مجموعه باشد