accentدیکشنری انگلیسی به فارسیلهجه، تاکید، تلفظ، تشدید، مد، تکیهء صدا، علامت تکیهء صدا، طرز قرائت، قوت، صدا یا اهنگ اکسان، ضربه، با تکیه تلفظ کردن، تکیه دادن، تاکید کردن، اهمیت دادن، مد کردن
آراگیاهaccent plant/ accented plantواژههای مصوب فرهنگستانگیاهی، هرسشده یا طبیعی، که در زیباترین شکل خود قرار دارد
تأکیدaccent 1واژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی نغمات که با تغییر شدت یا ارزش زمانی یا زیروبمی حاصل میشود
تکیهaccent 2, stress 1, word accent 1واژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی یک هجا یا واژه در زنجیرۀ گفتار متـ . تکیۀ واژه word accent 2
لهجهaccent 3واژههای مصوب فرهنگستانگونهای از زبان که ویژگیهای تلفظی آن موقعیت جغرافیایی یا جایگاه اجتماعی فرد را منعکس میکند