اصل شتابacceleration principle, accelerator principleواژههای مصوب فرهنگستانمبحثی در علم اقتصاد که پیوند میان محصول و سرمایهگذاری را بیان میکند و بر پایۀ آن اگر تقاضا برای محصول افزایش یا کاهش یابد، درصد تغییر در تقاضا برای ماشینآلات
خط سرعتافزاییacceleration laneواژههای مصوب فرهنگستانخط عبور کمکی که در جوار آزادراه یا بزرگراه برای افزایش سرعت وسایل نقلیهای که میخواهند به خط عبور اصلی وارد شوند کشیده شود
دورۀ شتابacceleration periodواژههای مصوب فرهنگستاندورهای از کاواکزایی و فرسایش برخورد مایع که پس از مرحلۀ شکلگیری فرا میرسد و در آن سرعت فرسایش از مقادیر نزدیک به صفر تا بیشینه افزایش مییابد
شتابدیکشنری فارسی به انگلیسیacceleration, dispatch, expedition, haste, hastiness, headiness, hurry, pickup, rashness, rush, swiftness, tempo, whirl, dash
شتاب گرانیacceleration of gravityواژههای مصوب فرهنگستانشتاب یک جسم براثر ربایش گرانشی یک سیّاره متـ . شتاب سقوط آزاد acceleration of free fall گرانی ظاهری apparent gravity