همچینlegoواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اسباببازی، شامل قطعات کوچک عموماً کائوچویی یا پلاستیکی، که میتوان آنها را بر روی هم سوار کرد و برای بازی و سرگرمی چیزهایی مانند خانه و قطار و کشتی ساخت
لغویلغتنامه دهخدالغوی . [ ل َ وا ] (اِخ ) موضعی است در شعر عروةبن معروف الاسدی ، مشهور به ابن حجلة. (از معجم البلدان ).
لغویلغتنامه دهخدالغوی .[ ل َ وا ] (ع ص ، اِ) سخن بیهوده . لغو. || هیچکاره از هر چیزی . لغو. || خطا. لغو. || بانگ مرغ سنگخوار. لغط. (منتهی الارب ).
لغویلغتنامه دهخدالغوی . [ ل ُ غ َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لغت . || دانشمند علم لغت . مردی که دانش لغت دارد. دانای به علم لغت . عالم به لغت . ج ، لغویون ، لغویین : چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیرچو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی .منوچهری
همچینlegoواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اسباببازی، شامل قطعات کوچک عموماً کائوچویی یا پلاستیکی، که میتوان آنها را بر روی هم سوار کرد و برای بازی و سرگرمی چیزهایی مانند خانه و قطار و کشتی ساخت
همچینlegoواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اسباببازی، شامل قطعات کوچک عموماً کائوچویی یا پلاستیکی، که میتوان آنها را بر روی هم سوار کرد و برای بازی و سرگرمی چیزهایی مانند خانه و قطار و کشتی ساخت