خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انحراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انحراف
/'enherāf/
معنی
۱. دور شدن یا جدا شدن از راهها، اصول، معیارها و یا روشهای تعیینشده.
۲. کجشدگی؛ خمشدگی.
۳. (اسم) (ریاضی) فاصلۀ مقادیر دادهها از مقدار میانگین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعوجاج، خمیدگی، کجی، کژی
۲. اعتساف، ضلال، ضلالت، کجروی، گمراهی
۳. گرایش، میل ≠ راستی
برابر فارسی
کژدیسگی، لغزش، کجرو
دیکشنری
aberration, bias, deflection, departure, deviance, deviancy, deviation, digression, divergence, diversion, driftage, error, excursion, lapse, slip, turn, vagrancy, warp, yaw
-
جستوجوی دقیق
-
انحراف
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعوجاج، خمیدگی، کجی، کژی ۲. اعتساف، ضلال، ضلالت، کجروی، گمراهی ۳. گرایش، میل ≠ راستی
-
انحراف
فرهنگ واژههای سره
کژدیسگی، لغزش، کجرو
-
انحراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enherāf ۱. دور شدن یا جدا شدن از راهها، اصول، معیارها و یا روشهای تعیینشده.۲. کجشدگی؛ خمشدگی.۳. (اسم) (ریاضی) فاصلۀ مقادیر دادهها از مقدار میانگین.
-
انحراف
فرهنگ فارسی معین
(اِ حِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کج شدن . 2 - کج رفتن . 3 - از راه راست منحرف شدن .
-
انحراف
لغتنامه دهخدا
انحراف . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) میل کردن و برگشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برگشتن و بطرفی مایل شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بگشتن . (تاج المصادر بیهقی )(مصادر زوزنی ) (مجمل اللغه ) (فرهنگ فارسی معین ). از راه گشتن . میل ک...
-
انحراف
دیکشنری عربی به فارسی
انحراف , گمراهي , ضلا لت , کجراهي , عدم انطباق کانوني , تباين , انشعاب , تفريح , سرگرمي , عمل پي گم کردن , انحراف از جهتي
-
انحراف
دیکشنری فارسی به عربی
استطراد , انحراف , انعطاف , تعديل , فساد , فسحة , مغادرة , مقلوب , منحدر , ميل
-
واژههای مشابه
-
همانحراف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← خط همانحراف
-
انحراف فکر
فرهنگ واژههای سره
کج اندیش
-
deflection angle
زاویۀ انحراف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] زاویهای افقی که با ادامه دادن خط قبلی در سمت چپ یا راست خط بعدی اندازهگیری میشود
-
انحراف جستن
لغتنامه دهخدا
انحراف جستن . [ اِ ح ِ ج ُ ت َ] (مص مرکب ) از راه بگشتن . || کج رفتن .
-
انحراف دادن
لغتنامه دهخدا
انحراف دادن . [ اِ ح ِ دَ ] (مص مرکب ) از راه بگردانیدن . || کج کردن .
-
انحراف ورزیدن
لغتنامه دهخدا
انحراف ورزیدن . [ اِ ح ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) از راه بگشتن . میل کردن : شغب ؛ میل و انحراف ورزیدن از راه . (منتهی الارب ). || گمراه شدن و بی راه شدن . || روگردان شدن . || عصیان کردن و یاغی شدن . (ناظم الاطباء).
-
انحراف یافتن
لغتنامه دهخدا
انحراف یافتن . [ اِ ح ِ ت َ ] (مص مرکب ) کج شدن و معوج گشتن . (ناظم الاطباء).