خوخولغتنامه دهخداخوخو. [ خ َ خ َ ] (اِ) بلغت زند، رسم و قاعده ، آیین . || شمشیر. تیغ. || قوت . توانایی . زور. || شاخه . غصن . || داربستی که استاد بنا روی آن میرود کار می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به خو شود.
خیوقیلغتنامه دهخداخیوقی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به خیوق . (یادداشت مؤلف ). از مردم خیوه . اهل خیوه . رجوع به خیوه شود.