پوپولغتنامه دهخداپوپو. (اِ) هُدهُد. (اسدی ) (دهار). ابوالربیع. مرغ سلیمان . پوپه . پوپک . پوپش . (برهان ). پوبش . (زمخشری ). شانه سر. شانه سرک . شانه بسر. بودبود : خلاف نیست که شاه پرندگان باز است اگر چه تاج وطن بر چکاد پوپو کرد. اثیر اخسی
پوفلغتنامه دهخداپوف . [ ف ف ] (اِ صوت ) حکایت آواز دمیدن هوا با لبهای به هم آمده بر چیزی گرم . || (اِ) در زبان کودکان شیرخواره هر خوردنی و آشامیدنی گرم چون آش و پلو و چای و جز آن . بوف . بوفه . پوفه .
چوچولغتنامه دهخداچوچو. (اِ) خلال دندان . دندان کاو. این کلمه در رشت و بندر انزلی متداولست . (یادداشت مؤلف ).
گُنجایة واسط فلهای صُلبrigid intermediate bulk containerواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای با دیوارههای صُلب برای جابهجایی اقلام اختـ . گوف صُلب RIBC
گوفلغتنامه دهخداگوف . (اِ) بوم ، این لغت در جهانگیری به کاف تازی و در محاوره به کاف فارسی است . (آنندراج ). کوف و جغد. (ناظم الاطباء). بوف . بوم : از شهر همه خرچ خدایان رفتندچون گوف به کنج خانه تنها چونی . حکیم شفائی (از آنندراج ).<br
گوفلغتنامه دهخداگوف . (اِ) بوم ، این لغت در جهانگیری به کاف تازی و در محاوره به کاف فارسی است . (آنندراج ). کوف و جغد. (ناظم الاطباء). بوف . بوم : از شهر همه خرچ خدایان رفتندچون گوف به کنج خانه تنها چونی . حکیم شفائی (از آنندراج ).<br