لغتنامه دهخدا
بالانیدن . [ دَ ] (مص ) رویاندن . به رویش داشتن . به برآمدن داشتن . پروردن . پرورش دادن . گوالانیدن . نمو دادن .انماء. (یادداشت مؤلف ). نمو دادن . انشاء. (مجمل اللغة): الازکا؛ به نشوء و نمو داشتن . بالانیدن کشت . (زوزنی ) (مجمل اللغة). || گذاشتن مویها را تابروید. (ناظم الاطب