لغتنامه دهخدا
شجا. [ ش َ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غصه مند شدن . || شجی الرجل بالشجا؛ استخوان در گلو گیر کردن ، پس گلوگیر شدن بدان . (از اقرب الموارد): شجی بالعظم شجاًء؛ غصه مند شد از استخوان . (منتهی الارب ). ماندن استخوان در گلوی کسی . (ناظم الاطباء). ||