گردن زنلغتنامه دهخداگردن زن . [ گ َ دَ زَ ] (نف مرکب ) سیاف که در عرف حال جلاد گویند. (آنندراج ) : خاک همان خصم قوی گردن است چرخ همان ظالم گردن زن است . نظامی .چنان زد که از تیغ گر
گردنه زنلغتنامه دهخداگردنه زن . [ گ َ دَ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) دزد. راه بر. گردنه بر. گردنه بند.
گردن زدنلغتنامه دهخداگردن زدن . [ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) گردن بریدن . کشتن . سر جدا کردن . سَبت . (دهار) (منتهی الارب ) : بفرمود تا هرکه را یافتندبه گردن زدن تیز بشتافتند. فردوسی
گردنی زدنلغتنامه دهخداگردنی زدن . [ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوعی ضرب دست که بر گردن زنند. (از آنندراج ) : پیش مرغان گر به آن قد سرو را نسبت کنندطوق قمری بشکند از بس زنندش گردنی .مح
ملهزلغتنامه دهخداملهز. [ م ِ هََ ] (ع ص ) مشت بر زیر بناگوش و گردن زننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه مشت بر بناگوش و یا بر گردن کسی می زند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد
سیلیلغتنامه دهخداسیلی . (اِ) آن است که انگشتان دست را راست کنند و بهم بچسبانند و تیغوار بر گردن مجرمان ، گناهکاران و بی ادبان زنند و اینکه طپانچه را سیلی میگویند غلط است . (برها