کیسرگونهلغتنامه دهخداکیسرگونه . [ ک َ / ک ِ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام دوایی است که آن را به یونانی فولیون و به عربی جعده گویند. یرقان سیاه را نافع است . (برهان ) (آنندراج ).نام گیاهی دارویی که جعده و کیسو نیز گویند. (ناظم الاطباء)
قصریانةلغتنامه دهخداقصریانة. [ ق َ رُ ن َ ] (اِخ ) در رومی نام مردی است . || نام شهری است بزرگ در جزیره ٔ سیسیل . (معجم البلدان ).
قیسرانیلغتنامه دهخداقیسرانی . [ ق َ س َ ] (اِخ ) یکی از شاعرانی است که در روزگار المقتفی درگذشت . رجوع به تاریخ الخلفاء ص 293 شود.
قیسرانیلغتنامه دهخداقیسرانی . [ ق َ س َ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به قیساریة است بر خلاف قیاس . (از معجم البلدان ). رجوع به قیساریة شود.
قصرانیلغتنامه دهخداقصرانی . [ ق َ ] (اِخ ) احمدبن حسین بن ابوالقاسم بن علی قصرانی . از مردم قصران خارج و یکی از مشایخ زیدیه است . تولد او در اذون قصران به سال 495 هَ . ق . اتفاق افتاد. سمعانی از وی روایت دارد. (معجم البلدان ).
قصرانیلغتنامه دهخداقصرانی . [ ق َ ] (اِخ ) محمدبن ابان بن عایشة. برادر ولیدبن ابان و از راویان است . وی از هشام بن عبداﷲ روایت کند و از ضعاف است . (لباب الانساب ).
کیسولغتنامه دهخداکیسو. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کیسرگونه است ، و آن دوایی باشد که به عربی جعدگویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کیسرگونه شود.