کراعلغتنامه دهخداکراع . [ ] (اِخ ) یکی از عالمان لغت بود. ابن خلدون در ذیل دانش لغت می نویسد: و کراع یکی از پیشوایان لغت را کتابی است به نام المنجد. (از ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ج 2).
کراعلغتنامه دهخداکراع . [ ک َرْ را ] (ع ص ) آنکه دوست دارد فرومایگان را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه شتران خود را آب باران خوراند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه مال خود را از باران سیراب کند. (از اقرب الموارد).
کژراهلغتنامه دهخداکژراه . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج راه . گمراه . که نه بر راه راست بود. آنکه از راه راست منحرف گردد. دور از طریق مستقیم .
کژراهلغتنامه دهخداکژراه . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج راه . گمراه . که نه بر راه راست بود. آنکه از راه راست منحرف گردد. دور از طریق مستقیم .
کژراهلغتنامه دهخداکژراه . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج راه . گمراه . که نه بر راه راست بود. آنکه از راه راست منحرف گردد. دور از طریق مستقیم .