کوچاندهلغتنامه دهخداکوچانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) کوچ داده شده . به کوچ واداشته شده . رجوع به کوچاندن ، کوچانیدن و کوچ دادن شود.
کاهندهلغتنامه دهخداکاهنده . [ هََ دَ / دِ ] (نف ) کم گرداننده . کم کننده و نقصان دهنده : به مردی فزاینده ٔ عز مؤمن به شمشیر کاهنده ٔ کفر کافر. فرخی سیستانی . || کم شونده . رو به کاهش گذارنده <span c
قای خانلغتنامه دهخداقای خان . (اِخ ) پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است . در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 138).
عرب خانهلغتنامه دهخداعرب خانه . [ ع َ رَ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش درمیان ، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است ، مردم آن از ایلات خوزستانند که در زمان نادرش
مینودشتلغتنامه دهخدامینودشت . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دو قصبه ٔ بخش مینودشت و نام قدیم آن حاجی لر بوده است و از مجموع آبادیهای قره محمودلو، خوردیماق ، پسرک ، گلوکند و قلمی تشکیل یافته است . این قصبه در 18 کیلومتری مشرق گنبدقابوس و دامنه ٔ ارتفاعات واقع است . آب