کورمال کردنلغتنامه دهخداکورمال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کورمالی کردن . رجوع به کورمالی کردن شود.
کورمال کورماللغتنامه دهخداکورمال کورمال . (ق مرکب ) در تداول عامه ، بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی حرکت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کورمال رفتن شود.
کورمال کورمال رفتنلغتنامه دهخداکورمال کورمال رفتن . [ رَ ت َ ](مص مرکب ) کورمال رفتن . رجوع به کورمال رفتن شود.
کورمالی کردنلغتنامه دهخداکورمالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیدن به اشیاء در تاریکی برای یافتن چیزی . (فرهنگ فارسی معین ).
کورمال کورمال رفتنلغتنامه دهخداکورمال کورمال رفتن . [ رَ ت َ ](مص مرکب ) کورمال رفتن . رجوع به کورمال رفتن شود.
کورماللغتنامه دهخداکورمال . (ق مرکب ) در تداول عامه ، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی ، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کورمال رفتن ، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود.
کورماللغتنامه دهخداکورمال . (ق مرکب ) در تداول عامه ، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی ، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کورمال رفتن ، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود.
کورماللغتنامه دهخداکورمال . (ق مرکب ) در تداول عامه ، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی ، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کورمال رفتن ، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود.
کورمال کورماللغتنامه دهخداکورمال کورمال . (ق مرکب ) در تداول عامه ، بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی حرکت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کورمال رفتن شود.