کوارلغتنامه دهخداکوار. [ ک َ ] (اِ) گندنا و آن سبزیی باشد خوردنی . (برهان ). گندنا و کراث . (ناظم الاطباء). گندنا. (آنندراج ). کراث . (فهرست مخزن الادویه ). کردی ، کور . گیلکی ،
کوارلغتنامه دهخداکوار. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهران رود است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و در حدود 122 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کواریلغتنامه دهخداکواری . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب است به کوار و آن ناحیه یا شهرکی است در فارس . (از انساب سمعانی ). و رجوع به کوار شود.
کوارهلغتنامه دهخداکواره . [ ک َ رَ / رِ ](اِ) سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. (صحاح الفرس ). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار ک