کوارلغتنامه دهخداکوار. [ ک َ ] (اِ) گندنا و آن سبزیی باشد خوردنی . (برهان ). گندنا و کراث . (ناظم الاطباء). گندنا. (آنندراج ). کراث . (فهرست مخزن الادویه ). کردی ، کور . گیلکی ، کوار . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تره . سبزی خوردنی . (فرهنگ فارسی معین ). || ابری که در شبهای تابستان کله بندد. (بره
کوارلغتنامه دهخداکوار. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهران رود است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و در حدود 122 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کوارلغتنامه دهخداکوار. [ ک َ ] (اِخ )مرکز دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز است و 542 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کوارلغتنامه دهخداکوار. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) سبدی بود بزرگ که باغبانان دارند. (لغت فرس اسدی ). سبدی که میوه و انگور و چیزهای دیگر در آن کنند و بر پشت گیرند و از جایی به جایی برند و دو عدد آن را بر یک خر الاغ بار کنند و آن را به عربی دوخله خوانند. (برهان ) (آنندر
کوارلغتنامه دهخداکوار. [ ک َ / ک ُ ] (اِخ ) شهرکی است خوش و خرم و نواحی بسیار دارد و درختستانی عظیم است چنانکه میوه ها را قیمتی نباشد و همه ٔ میوه ها آنجا بغایت نیکوست خاصه انار که مانند انار طهرانی است و آبی نیکو و بادام بسیار، و بیشترین حوایج شیراز و آن حدو
کوائرلغتنامه دهخداکوائر. [ ک َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ کوارة [ ک ِ / ک ُ رَ ].(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کوارة شود.
کواریلغتنامه دهخداکواری . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب است به کوار و آن ناحیه یا شهرکی است در فارس . (از انساب سمعانی ). و رجوع به کوار شود.
کوارتتلغتنامه دهخداکوارتت . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) اصطلاحی در موسیقی . کواتورکوچک . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کواتور شود.
کوارهلغتنامه دهخداکواره . [ ک ُ رَ / رِ ] (اِ) ظرف سفالین . (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً به این معنی مصحف کوازه است . (تعلیقات برهان چ معین ). و رجوع به کوازه شود : پیش مستان بزم وحدت توچه کواره چه کاسه ٔ زرین . <p class="aut
کدوواژهنامه آزادکُدُو نام روستایی از دهستان فرمشکان بخش کوار استان فارس است و به معنی میان دو کوه می باشد راج.
علیالغتنامه دهخداعلیا. [ ع ُل ْ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای ناحیه ٔ فرمشکان ، که آن ناحیه ای است در جنوب کوار. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
کوه سفیدار(سپیدار)واژهنامه آزادسفیداریاسپیدار دومین کوه بلند استان فارس و دوازدهمین کوه بلند ایران است که از شهرستان کوار تا ابتدای شهر خفر جهرم کشیده شده است. ۳۲۰۰مترارتفاع دارد وتقریبا نیمی ازسال پوشیده از برف است. ازقله های بلند این رشته کوه پرس پیت نام دارد که در فرمشکان کوار قرار دارد
کواریلغتنامه دهخداکواری . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب است به کوار و آن ناحیه یا شهرکی است در فارس . (از انساب سمعانی ). و رجوع به کوار شود.
کوارتتلغتنامه دهخداکوارتت . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) اصطلاحی در موسیقی . کواتورکوچک . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کواتور شود.
کوارهلغتنامه دهخداکواره . [ ک ُ رَ / رِ ] (اِ) ظرف سفالین . (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً به این معنی مصحف کوازه است . (تعلیقات برهان چ معین ). و رجوع به کوازه شود : پیش مستان بزم وحدت توچه کواره چه کاسه ٔ زرین . <p class="aut
دارةالاکوارلغتنامه دهخدادارةالاکوار. [ رَ تُل ْاَ ] (اِخ ) نام موضعی در ملتقای دار ربیعةبن عقیل . و دار نهبک . و اکوار کوههایی است . (معجم البلدان ).
سوکوارلغتنامه دهخداسوکوار. (ص مرکب ) عزادار. مصیبت زده . ماتم زده : دو رخساره پرخون و دل سوکواردو دیده پر از نم چو ابربهار. فردوسی .دل ترسا همی داند کز او کیشش تبه گرددلباس سوکواران زآن قِبَل پوشد همی ترسا.
قلعه نوکوارلغتنامه دهخداقلعه نوکوار.[ ق َ ع َ ن ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 109هزارگزی جنوب باختری سروستان و 3هزارگزی شوسه ٔ شیراز به فیروزآباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مال
فارکوارلغتنامه دهخدافارکوار. (اِخ ) جرج فارکوار (فارکوهار).نمایشنامه نویس معروف انگلیسی ، فرزند یک واعظ ایرلندی بنام ویلیام فارکوار بود. زندگی او در سال 1677 م .آغاز شد و در 1707 پایان یافت . او تحصیلاتش را در دوبلین به انجام رس
ادوار و الاکوارلغتنامه دهخداادوار و الاکوار. [ اَدْ وَل ْ اَک ْ ] (ع اِ مرکب ) (علم الَ ....) ذکره من فروع علم الهیئة و قال والدور یطلق فی اصطلاحهم علی ثلثمائة و ستین سنة شمسیة و الکور علی مائة و عشرین سنة قمریة و یبحث فی العلم المذکور عن تبدیل الأحوال الجاریة فی کل دور و کور و قال هذا من فروع علم النج