کرپ ارسلانلغتنامه دهخداکرپ ارسلان .[ ک ُ اَ س َ ] (اِخ ) (از: کرپ (کرپه )، کوچک و کوتاه + ارسلان ، شیر). (از شهریاران گمنام ص 241). علاءالدین کرپه ارسلان یا کرپاارسلان پسر ارسلان آبه از پادشاهان سلجوقی آذربایجان است . وی در سال 584
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
واگن کرایهایleased carواژههای مصوب فرهنگستانواگنی که شرکتهای فرستنده یا باربری کالا از شرکت راهآهن اجاره میکند
بار حجمکرایهmeasurement rated cargoواژههای مصوب فرهنگستانباری که کرایۀ فرست آن را براساس حجم اشغالشده محاسبه میکنند
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کشورگیرلغتنامه دهخداکشورگیر. [ ک ِش ْ وَ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ کشور. کشورستان . فاتح کشور. مملکت گیر. کشورگشای : میر احمد محمد شاه سپه پناه آن شهریار کشورگیر جهان ستان . فرخی .ملک شیردلی خسرو شمشیرزنی شاه لشکرشکنی پادشه کشورگیر.<b
کرپلغتنامه دهخداکرپ . [ ک َ رَ ] (اِخ ) نام خاندانی تورانی است . بنابه روایت بُندهشن بِرات رِش قاتل زرتشت جزء پنج برادری است که از خاندان کرپ هستند. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 79). رجوع به مزدیسنا شود.
کرپلغتنامه دهخداکرپ . [ ک ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) پارچه ٔ روشن از حریر یا از پشم لطیف .- کرپ دُشین ؛ کرپ ابریشمی که از پارچه های کرپ معمولی ضخیم تر است . (لاروس ). || مصنوعی از جنس کائوچو.- تخت کرپ ؛ کفش که تخت و زیره ٔ آن از جنس کر
کرپلغتنامه دهخداکرپ . [ ک َ رَ ] (اِخ ) نام خاندانی تورانی است . بنابه روایت بُندهشن بِرات رِش قاتل زرتشت جزء پنج برادری است که از خاندان کرپ هستند. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 79). رجوع به مزدیسنا شود.
کرپلغتنامه دهخداکرپ . [ ک ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) پارچه ٔ روشن از حریر یا از پشم لطیف .- کرپ دُشین ؛ کرپ ابریشمی که از پارچه های کرپ معمولی ضخیم تر است . (لاروس ). || مصنوعی از جنس کائوچو.- تخت کرپ ؛ کفش که تخت و زیره ٔ آن از جنس کر