کرچوبلغتنامه دهخداکرچوب . [ ک َ ] (اِ)نام شیر خشت است در دره ٔ کتول گرگان . اِرقی . ایرقی .وَجَل . خَرپُنو. چانقُه . (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 278). رجوع به شیرخشت و اسامی دیگر کلمه شود.
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک َ ] (ع اِ) مأخوذ از عبری ،فرشته ٔ مقرّب . ج ، کروبیم . (از اقرب الموارد ذیل کرب ). رجوع به کروبیم ، کروبی ، کروبیان و کروبیون شود.
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کرب ، بمعنی اندوه دم گیر. (آنندراج ). ج ِ کَرب . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : و جز اجتماع احزان و کروب و تفرق اهواء قلوب لشکری مرتب نشد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به کرب شود.
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک ُ ] (ع مص ) کرب . نزدیک گردیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نزدیک شدن کسی به کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کرب ان یفعل کذا؛ نزدیک است که چنین کند.(منتهی الارب ). نزدیک است که فلان چنان کند. و در این معنی مانند «کاد» از افعال مقاربه است و م
ملاکدیکشنری عربی به فارسیفرشته , مالک , کادر , مجموعه يک طبقه از صنوف اجتماعي , واحدي از قبيل قضايي واداري ونظامي وغيره , کروب (کروبيان) , فرشتگان اسماني بصورت بچه بالدار , بچه قشنگ
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک َ ] (ع اِ) مأخوذ از عبری ،فرشته ٔ مقرّب . ج ، کروبیم . (از اقرب الموارد ذیل کرب ). رجوع به کروبیم ، کروبی ، کروبیان و کروبیون شود.
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کرب ، بمعنی اندوه دم گیر. (آنندراج ). ج ِ کَرب . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : و جز اجتماع احزان و کروب و تفرق اهواء قلوب لشکری مرتب نشد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به کرب شود.
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک ُ ] (ع مص ) کرب . نزدیک گردیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نزدیک شدن کسی به کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کرب ان یفعل کذا؛ نزدیک است که چنین کند.(منتهی الارب ). نزدیک است که فلان چنان کند. و در این معنی مانند «کاد» از افعال مقاربه است و م
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک َ ] (ع اِ) مأخوذ از عبری ،فرشته ٔ مقرّب . ج ، کروبیم . (از اقرب الموارد ذیل کرب ). رجوع به کروبیم ، کروبی ، کروبیان و کروبیون شود.
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کرب ، بمعنی اندوه دم گیر. (آنندراج ). ج ِ کَرب . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : و جز اجتماع احزان و کروب و تفرق اهواء قلوب لشکری مرتب نشد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به کرب شود.
کروبلغتنامه دهخداکروب . [ ک ُ ] (ع مص ) کرب . نزدیک گردیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نزدیک شدن کسی به کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کرب ان یفعل کذا؛ نزدیک است که چنین کند.(منتهی الارب ). نزدیک است که فلان چنان کند. و در این معنی مانند «کاد» از افعال مقاربه است و م
مکروبلغتنامه دهخدامکروب . [ م َ ] (ع ص ) اندوهگین و غمگین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندوهناک . (غیاث ). مهموم . (اقرب الموارد).- غیر مکروب ؛ که ملال انگیز و مایه ٔ اندوه نباشد : تلاوت و قرائت اخبار در هر قرنی و وقتی محبوب بوده است و مذاکر