تمعنلغتنامه دهخداتمعن . [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (ع مص ) خویشتن رابه انقیاد خوار و ذلیل نمودن . (از اقرب الموارد).
طماندیکشنری عربی به فارسیاطمينان دادن , بيمه کردن , مجاب کردن , دوباره اطمينان دادن , دوباره قوت قلب دادن
طمانلغتنامه دهخداطمان . [ طُ ] (اِخ ) ابن احمد العاملی ممدوح محقق از شیخ شمس الدین محمدبن صالح و از سید فخازبن معد الموسوی و دیگر مشایخ خویش روایت کردی ، و نیز گویند از سید فخار
تمانیلغتنامه دهخداتمانی . [ ت َ ] (ع مص ) به انگشت برآوردن چیزی که خواهد و شخص دیگر مثل آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مخارجة شود.
تمانعلغتنامه دهخداتمانع. [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) دست کشیدن فارسان در کارزار از یکدیگر. (ناظم الاطباء). || امتناع . || تحامی . (از اقرب الموارد).
پی تاناتلغتنامه دهخداپی تانات . (اِخ ) نام دسته ای از سپاهیان یونانی در جنگ با ایران بعهد خشایارشا بسرکردگی آموفارت پسر پولی یاد و سپهسالاری پوزانیاس . (ایران باستان ج 1 ص 852).
تمانیلغتنامه دهخداتمانی . [ ت َ ] (ع مص ) به انگشت برآوردن چیزی که خواهد و شخص دیگر مثل آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مخارجة شود.
تمانعلغتنامه دهخداتمانع. [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) دست کشیدن فارسان در کارزار از یکدیگر. (ناظم الاطباء). || امتناع . || تحامی . (از اقرب الموارد).
کتمانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تمان، پوشاندن، پنهانکردن، اخفا، پردهپوشی، نهفتگی مخفیکاری، استتار پنهان شدن، اختفا، محل اختفا حجاب، پوشش حبس، گوشهگیری تجاهل، تظاهر (ادعا)
خنده کردنلغتنامه دهخداخنده کردن . [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خندیدن . بخنده درآمدن : تمانعبه ؛ خنده کرد بکسی . (منتهی الارب ). ضحک : یکی خنده کردی از آن ماجرایکی گریه بر صبر آ
تحاجزلغتنامه دهخداتحاجز. [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر صلح کردن و از یکدیگر باز شدن دو گروه در حرب . (آنندراج ).