کیثرلغتنامه دهخداکیثر. [ ک َ ث َ ] (ع ص ) بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کَثِر. کثیر. کُثار. (اقرب الموارد). || مرد بسیار خیر و نیکویی و بسیاردهش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک َ ] (ع اِ) شمرده و اندازه . (منتهی الارب ). قدر و اندازه . || لیاقت . حسب . (ناظم الاطباء). حسب و قدر. (اقرب الموارد). || میانه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رفتاری است مانند رفتار مستان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || هوده ٔ خرد. || دیوار خ
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک َ ت َ ] (اِخ ) ولایتی است در هندوستان . (فرهنگ اسدی اقبال ص 161). این گفته ٔ اسدی ظاهراً براساسی نباشد چه کتر دشتی بوده است نزدیک بلخ بچهار فرسخ بر کران رود جیحون و سلطان محمود با ایلک خان در آنجا حرب کرده است و ایلک خان را بشکست . ص
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک َ ت َ ] (ع اِ) کوهان بلند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کوهان . (منتهی الارب ). کوهان بلند شتر. (ناظم الاطباء). کَترَة. رجوع به کتر [ ک َ / ک ِ ] و رجوع به کترة شود.
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک ِ ] (ع اِ) گوری از گورهای عاد یا بنایی است شبیه به گنبد و کوهان را بدان تشبیه دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَتَر و کَتر شود.
کثيردیکشنری عربی به فارسیزياد , بسيار , خيلي بزرگ , کاملا رشد کرده , عالي , عالي مقام , تقريبا , بفراواني دور , بسي
کثيردیکشنری عربی به فارسیبسيار , زياد , خيلي , چندين , بسا , گروه , بسياري , فراوان , فراواني , کفايت , بمقدار فراوان
کثيردیکشنری عربی به فارسیزياد , بسيار , خيلي بزرگ , کاملا رشد کرده , عالي , عالي مقام , تقريبا , بفراواني دور , بسي
کثيردیکشنری عربی به فارسیبسيار , زياد , خيلي , چندين , بسا , گروه , بسياري , فراوان , فراواني , کفايت , بمقدار فراوان