ژیژلغتنامه دهخداژیژ. (ص ، اِ) مردار. (جهانگیری ). پلشت . نجس . (برهان ). لاش . چرکین . در صحاح الفرس ژیژ و ریژ آمده و ناچار یکی تصحیف دیگری است . صاحب فرهنگ رشیدی آرد: ژیژ، ژیژ
جیجگویش گنابادی نام شهری بوده در سی و پنج کیلومتری گناباد در مکانی که اکنون به کمر زیارت معروف میباشد و در دامنه یک کوه قرار دارد.آثار یک قبرستان قدیمی گبری در آنجا واضح است و
جیجلغتنامه دهخداجیج . (ع اِ صوت ) اسم است از جی جی که وقت آب دادن شتران گویند. (منتهی الارب ). رجوع به جی جی شود.
ژیژاووسلغتنامه دهخداژیژاووس . (اِخ ) نام خاورشناس عربی دان ایتالیائی . مؤلف چهار مجلد لغت عربی و لاتین است و آن را در میلان به طبع رسانیده است .
فژژلغتنامه دهخدافژژ. [ ف َ ژَ ] (اِ) گیاهی است که درد شکم را سود دارد و آن را گیاه ترکی و اگر ترکی خوانند. (برهان ).
غژژلغتنامه دهخداغژژ. [ غ َ ژَژْ ] (اِ) نام گیاهی که بسیار تلخ است . (از آنندراج ). گیاهی تلخ که جانور آن را نخورد. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 180 الف ).
ژیژاووسلغتنامه دهخداژیژاووس . (اِخ ) نام خاورشناس عربی دان ایتالیائی . مؤلف چهار مجلد لغت عربی و لاتین است و آن را در میلان به طبع رسانیده است .