ژیژلغتنامه دهخداژیژ. (ص ، اِ) مردار. (جهانگیری ). پلشت . نجس . (برهان ). لاش . چرکین . در صحاح الفرس ژیژ و ریژ آمده و ناچار یکی تصحیف دیگری است . صاحب فرهنگ رشیدی آرد: ژیژ، ژیژا، ژاوژا، ژأوژا (هر چهار لغت ) مرادف جیز و جیژ است یعنی خارپشت .
ژیژاووسلغتنامه دهخداژیژاووس . (اِخ ) نام خاورشناس عربی دان ایتالیائی . مؤلف چهار مجلد لغت عربی و لاتین است و آن را در میلان به طبع رسانیده است .
ژاوژالغتنامه دهخداژاوژا. [ ژَ ] (اِ) ژاوَژا. خارپشت : روز دگر چو شعر تقاضای من شنیدسر درکشید همچو ژَاُوژاز ترس و بیم . عمادالدین یوسف (از فرهنگ نظام ).رجوع به ژیژ شود.
ژیژاووسلغتنامه دهخداژیژاووس . (اِخ ) نام خاورشناس عربی دان ایتالیائی . مؤلف چهار مجلد لغت عربی و لاتین است و آن را در میلان به طبع رسانیده است .
فژیژلغتنامه دهخدافژیژ. [ ف َ ] (اِ) دوائی است که آن را گیاه ترکی و اگر ترکی خوانند. (برهان ). اسم وج است . (فهرست مخزن الادویه ). ظاهراً مصحف فژژ است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فژ، فریژ و فژژ شود.