چهارخانه کردنلغتنامه دهخداچهارخانه کردن . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شطرنجی کردن . به خانه های مربعشکل قسمت کردن . در اصطلاح نقاشی و نقشه کشی ، وقتی که نقاش یا نقشه کش در کار نقاشی و نقشه کشی ناتوان است و چیره دستی خاص
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )شکنبه ٔ گوسپند. || نوعی طعام که گیپا نیزگویند. || نان قندی نازک . || نوعی رشته ٔ فرنگی که از خمیر سازند. (ناظم الاطباء).
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که خانه های چهارگانه داشته باشد. که نقش چهار گوشه و خانه های منظم (مربع) داشته باشد. شطرنجی : پارچه ٔ چهارخانه ؛ پارچه ای که خانه های مربعشکل داشته باشد.
چهارخانه سرلغتنامه دهخداچهارخانه سر. [ چ َ ن َس َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان . 71 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش چای است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که خانه های چهارگانه داشته باشد. که نقش چهار گوشه و خانه های منظم (مربع) داشته باشد. شطرنجی : پارچه ٔ چهارخانه ؛ پارچه ای که خانه های مربعشکل داشته باشد.
چفیهواژهنامه آزادچَفیِه؛ سَربَند عربی. پارچه ای چهارگوش که در ایران و فلسطین نشان جنگ و جهاد است. رزمندگان ایران معمولاً طرح چهارخانۀ آن را به دوش می انداختند و به جای سجاده یا برای بستن سر و صورت از آن استفاده می کردند.
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )شکنبه ٔ گوسپند. || نوعی طعام که گیپا نیزگویند. || نان قندی نازک . || نوعی رشته ٔ فرنگی که از خمیر سازند. (ناظم الاطباء).
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )شکنبه ٔ گوسپند. || نوعی طعام که گیپا نیزگویند. || نان قندی نازک . || نوعی رشته ٔ فرنگی که از خمیر سازند. (ناظم الاطباء).
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که خانه های چهارگانه داشته باشد. که نقش چهار گوشه و خانه های منظم (مربع) داشته باشد. شطرنجی : پارچه ٔ چهارخانه ؛ پارچه ای که خانه های مربعشکل داشته باشد.
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )شکنبه ٔ گوسپند. || نوعی طعام که گیپا نیزگویند. || نان قندی نازک . || نوعی رشته ٔ فرنگی که از خمیر سازند. (ناظم الاطباء).
چهارخانهلغتنامه دهخداچهارخانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که خانه های چهارگانه داشته باشد. که نقش چهار گوشه و خانه های منظم (مربع) داشته باشد. شطرنجی : پارچه ٔ چهارخانه ؛ پارچه ای که خانه های مربعشکل داشته باشد.