پیزلغتنامه دهخداپیز. (اِخ ) نام شهری از ناحیه ٔ توسکانی به ایتالیا کنار نهر آرنو، دارای 77هزارتن سکنه . رجوع به پیزه شود. || نام شهری از ناحیه ٔ قدیم پلوپونز (الید). رجوع به پیزه شود.
پیزلغتنامه دهخداپیز. [ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح فیزیک ) واحد فشار است در سلسله ٔ اِم . ت ِ. اِس . (MTS) برابر 10000 باری ، و آن فشاری است که قوه ٔ یک اِستن بر سطح یک متر مربع وارد می آورد.
موج SS waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج لرزهای حجمی که در آن راستای ارتعاش ذرات بر راستای انتشار عمود است
ارزش سیC valueواژههای مصوب فرهنگستانمقدار دِنای موجود در ژنگان تکلاد یک یاختۀ هوهستهای متـ . ارزش ثابت
ناسازنمای ارزش سیC value paradoxواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف بین ارزش ثابت یک اندامگان و پیچیدگی تکاملی آن متـ . ناسازنمای ارزش ثابت
سامانة مهار پسرویhill holder, hill hold control, hill-start assist control, HHC, hill-start assist, HSA, hill-start controlواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با ترمزگیری خودکار به مدت چند ثانیه، از حرکت ناخواستة رو به عقب خودرو در سربالاییها جلوگیری میکند اختـ . س. م. پ. HAC
پیزیستراتلغتنامه دهخداپیزیسترات . (اِخ ) نام جبار آتن . رجوع به پیزیستراتوس و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 274، 637، 639، 668، <sp
پیزونلغتنامه دهخداپیزون . [ زُن ْ ] (اِخ ) از خانواده ٔ پیزون در زمان اوگوستوس کنسول و در عهد تیبر والی سوریه گردید. مردی بیدادگر بود و سرانجام بقصد فرار از مجازات اتهامی که بر او وارد شده بود خودکشی کرد. رجوع به کلمه ٔ پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.
پیزونلغتنامه دهخداپیزون . [ زُن ْ ] (اِخ ) کنئوس کالپورنیوس . سیاستمدار مشهور رومی . وی علیه نرون اتحادیه ای تشکیل داد اما چون توطئه ٔ وی کشف شد در حمام شریان خویش بگشاد و درگذشت (65 م .). رجوع به پیسون و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واحد فشارلغتنامه دهخداواحد فشار. [ ح ِ دِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی که برای اندازه گیری فشار به کار میرود. رجوع به فشار شود.واحد فشار دردستگاه .S.T.M پیز (<span class="hl" dir="ltr"
خش و خماشلغتنامه دهخداخش و خماش .[ خ َ ش ُ خ َ ] (اِ مرکب ، اتباع ) خش و خاش . خاشه . هر چیز ریز و پیز و دورافکندنی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خش و خاشلغتنامه دهخداخش و خاش . [ خ َ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ریز و پیز. خش و خاشاک . قماش ریزه . هر چیز که افکندنی و دور انداختنی بود. (برهان قاطع).
خاشکدانلغتنامه دهخداخاشکدان . [ ش َ ] (اِ مرکب ) صندوقچه ٔ زنان را گویند که در آن ریز و پیز و خرد و مرد و چیزها نهند و دخلدان استادان بقال و نانبا و آش پز و امثال آن را نیز گفته اند و آن ظرفی باشد که قیمت آنچه فروخته شود در آن گذارند و صندوقی را نیز گویند که نان در آن گذارند. (برهان قاطع) (آنندر
گوزولیلغتنامه دهخداگوزولی . [ گ ُ زُ ] (اِخ ) بنوزو (1428-1498 م .). نقاش ایتالیایی که در فلورانس متولد شد.از آثار اوست : ورود مجللانه ٔ سن تما داکن (موزه ٔ لوور)، ملتزمین رکاب پادشاهان مجوس (کلیسای مدیسی فلورانس ). وی یک بخش ا
پیزیستراتلغتنامه دهخداپیزیسترات . (اِخ ) نام جبار آتن . رجوع به پیزیستراتوس و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 274، 637، 639، 668، <sp
پیزونلغتنامه دهخداپیزون . [ زُن ْ ] (اِخ ) از خانواده ٔ پیزون در زمان اوگوستوس کنسول و در عهد تیبر والی سوریه گردید. مردی بیدادگر بود و سرانجام بقصد فرار از مجازات اتهامی که بر او وارد شده بود خودکشی کرد. رجوع به کلمه ٔ پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.
پیزونلغتنامه دهخداپیزون . [ زُن ْ ] (اِخ ) کنئوس کالپورنیوس . سیاستمدار مشهور رومی . وی علیه نرون اتحادیه ای تشکیل داد اما چون توطئه ٔ وی کشف شد در حمام شریان خویش بگشاد و درگذشت (65 م .). رجوع به پیسون و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
پیزادانلغتنامه دهخداپیزادان . (اِخ ) دهی از دهستان کرارج بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . جلگه ، معتدل . دارای 180 تن سکنه .آب آن از زاینده رود و چاه . محصول آنجا غلات و ذرت و صیفی و پنبه و تریاک . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن ماشین رو است . (فرهنگ جغرافیایی ا
چاه پیزلغتنامه دهخداچاه پیز. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در 8 هزارگزی جنوب بمپور و7 هزارگزی جنوب شوسه ٔ بمپور به چاه بهار واقع شده و 30 تن سکنه دارد. (از فره