لورهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= لورکند: ◻︎ دلش نگیرد از این کوه و دشت و بیشه و رود / سرش نپیچد از این آب کند و لوره و جر (عنصری: ۳۳۶).
لورهلغتنامه دهخدالوره . [ رَ / رِ ] (اِ) کنده بود گل در او مانده از آب سیل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و به روایت دیگر کوره ٔ سیلاب کنده بود. اعنی سیلی که در دامن کوه باشد و زمین گ
لورهلغتنامه دهخدالوره . [ ل َ / لُو رَ / رِ ] (اِ) یرفاقة. طیطر. ذفتی اسکندرانی . رجوع به غار اسکندرانی شود.
لوره کندلغتنامه دهخدالوره کند. [ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) لور و کند : حاسد که بیند این سخن همچو شیر و می سرکه نماید آن سخن لوره کند او.خاقانی .
طریق لورةلغتنامه دهخداطریق لورة. [ طَ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام جاده ای است بین اشبیلیه و قرطبه . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).
لوره کندلغتنامه دهخدالوره کند. [ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) لور و کند : حاسد که بیند این سخن همچو شیر و می سرکه نماید آن سخن لوره کند او.خاقانی .
طریق لورةلغتنامه دهخداطریق لورة. [ طَ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام جاده ای است بین اشبیلیه و قرطبه . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).