پوکلغتنامه دهخداپوک . (ص ) هر چیز متخلخل و سبک شده از اثر گذشتن زمان و پوسیدگی چنانکه چوبی ، یا بی مغز از میوه های خشک کرده مانندفندق و گردو و بادام و غیره ، و میان تهی چنانکه
پوک کردنلغتنامه دهخداپوک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... خاک )، با خاکستر یا سرگین از صلابت و زفتی آن کاستن .
پوک کردنلغتنامه دهخداپوک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... خاک )، با خاکستر یا سرگین از صلابت و زفتی آن کاستن .
جوفدیکشنری عربی به فارسیپوک , ميالن تهي , گودافتاده , گودشده , تهي , پوچ , بي حقيقت , غير صميمي , کاواک , خالي کردن