پلغدهلغتنامه دهخداپلغده . [ پ َ ل َ دَ / دِ ] (ص ) تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد. (برهان قاطع). و گویند مرغ بیضه ای را پلغده کرد؛ یعنی گنده کرد و بچه نیاورد. پوسیده و درهم شده . (فرهنگ رشیدی ) : دو خایه گنده پل
پلغیدهلغتنامه دهخداپلغیده . [ پ ُ ل ُغ ْ غی دَ / دِ ] (ن مص ) در تداول عامیان ، برجسته و ازحد طبیعی زیاده بیرون آمده و اکثر در چشم متداول است . بیرون جسته : چشم پلغّیده ؛ مایل بسوی بیرون . جاحظ.
لغدةلغتنامه دهخدالغدة. [ ل ُ دَ ] (اِخ ) الحسن بن عبداﷲ، المعروف بلغدة و لکذة ایضاً الاصبهانی ابوعلی . قدم بغداد و کان جیدالمعرفة بفنون الادب حسن القیام بالقیاس موفقاً فی کلامه و کان اماماً فی النحو و اللغة و کان فی طبقة ابی حنیفة الدینوری ... و کان بینهما مناقضات . قال حمزةبن حسن الاصبهانی ف
پلغیدگیلغتنامه دهخداپلغیدگی . [ پ ُ ل ُغ ْ غی دَ / دِ ] (حامص ) پلقیدگی . حالت و چگونگی پلغیده . رجوع به پلقیده شود.
غرقلةلغتنامه دهخداغرقلة. [ غ َ ق َ ل َ ] (ع مص ) به یکبار آب بر سر ریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غرقل الرجل ؛ صب علی رأسه الماء بمرة. (اقرب الموارد). || پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندیده شدن تخم مرغ و خربزه . (ناظم الاطباء).