پریچهلغتنامه دهخداپریچه . [ پ َ چ َ ] (اِخ ) یکی از مسلحه های مازندران ، ولی در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار (چ طهران صص 73-74 و 180 و...) تُریجه آمده و صحیح همین است . تُریجه مشتق از توران جیر
پریچهلغتنامه دهخداپریچه . [پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) پوست و پوشال خرما که ریسمان تابند. لیف خرما. پیشن . پیشند. آژوغ . آزغ . آزوغ .
پریچهواژهنامه آزادپری به معنای فرشته و پسوند «چه» که به معنای کوچک می باشد ، پریچه به معنای فرشته کوچک
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
پریچهرلغتنامه دهخداپریچهر. [ پ َ چ ِ ] (ص مرکب ) که چهره و سیمای پری دارد. پریچهره . پریروی : پریچهر هرچ اوفتادش بدست همه در سر و مغز خواجه شکست .(بوستان ).
پریچهرهلغتنامه دهخداپریچهره . [ پ َ چ ِ رَ/ رِ ] (ص مرکب ) که چهره و سیمای پری دارد. پریچهر.پریروی . بسیارزیبا. بسیارجمیل . خوبروی : چو گشت آن پریچهره بیمار غنج ببرید دل از سرای سپنج . رودکی .پریچهره
پریچهرلغتنامه دهخداپریچهر. [ پ َ چ ِ ] (ص مرکب ) که چهره و سیمای پری دارد. پریچهره . پریروی : پریچهر هرچ اوفتادش بدست همه در سر و مغز خواجه شکست .(بوستان ).
پریچهرهلغتنامه دهخداپریچهره . [ پ َ چ ِ رَ/ رِ ] (ص مرکب ) که چهره و سیمای پری دارد. پریچهر.پریروی . بسیارزیبا. بسیارجمیل . خوبروی : چو گشت آن پریچهره بیمار غنج ببرید دل از سرای سپنج . رودکی .پریچهره