پدرمادرلغتنامه دهخداپدرمادر. [ پ ِ دَ دَ ] (اِ مرکب ) پدرِ مادر. جَدّ مادری . جَدّ اُمی : ز افراسیاب آن سپهدار چین پدرمادر شاه ایران زمین . فردوسی .مکن گر ترا من [ افراسیاب ] پدرمادرم ز تخم فریدون افسونگرم .
دیرمدارلغتنامه دهخدادیرمدار. [ م َ ] (ص مرکب ) کندگرد: درم دیرمدار؛ که بسهولت از دستی بدستی نشود. که خرج کردن آن دشوار باشد. (یادداشت مؤلف ) : دشنام دهی باز دهندت ز پی آنک دشنام مثل چون درم دیرمدار است .ناصرخسرو.
رومهلغتنامه دهخدارومه . [ م َ ] (اِخ ) مسقطالرأس ندایه پدرمادر یهویاکیم بود و کاندر بر آن است که همان رومیه ای است که در شمال سامره واقع و دیگری بر اینکه همان رومه می باشد که در نزدیکی حبرون است . (از قاموس کتاب مقدس ).
جدالفاسدلغتنامه دهخداجدالفاسد. [ ج َدْ دُل ْ س ِ ] (ع ص ، اِ مرکب ) آن خلاف جد صحیح است مانند پدرمادر پدر تا هر چه بالا رود. (از تعریفات جرجانی ). رجوع به جد و جد الصحیح شود.